کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : جواد محمدزمانی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفاعیل فعولن     قالب شعر : غزل    

هر نـصر من الله به شـمشـیر علی بود            هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود

در خیبر و بدرش همه یک‌پارچه گفتند:            پـیـروزی اسـلام به شـمـشیر علی بود


آن رعـشه که بر کاخ معـاویه درافـتاد            پیداست که از نعـرۀ تـکـبـیر عـلی بود

در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست            چون سـیـنۀ دشمن هـدف تیر علی بود

یک قـوم در اندیـشـۀ تحـقـیر علی بود            یک طایفه مشغول به تکـفـیر علی بود

گـفـتـند و نمـانـدنـد ولی نـام عـلی ماند            الحق که عـلی شاهـد تکـثـیر عـلی بود

حتی به سکـوتش کمر تـفـرقـه خـم شد            این وحدت ما حاصل تـدبـیر عـلی بود

صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام            تـاریخ کجا شـاهـد تـغـیـیر عـلـی بود؟

فرمود که دوزخ چه بسا خـلـق نمی‌شد            در هر دل اگر مهـر فـراگـیر علی بود

پـیـغــمـبـر مـا آیـنـۀ حـسـن خــدا بــود            در آیـنـه هر آیـنـه تـصـویـر عـلی بود

هنگام سحر فـاطمه بر منـبری از نور            با یـازده آئـیـنـه به تـفـسـیـر عـلـی بود

از خـاک نجـف شـاخـۀ انگـور بـر آمد            این معـجـزۀ تاک به اکـسـیر عـلی بود

ایوان نجـف! هان تو شهادت بده فـردا            این دل همۀ عمر به تـسخـیر علی بود

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را            ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را

زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف...            ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را...


بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ            که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را

زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگ‌اند            رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را

فراز مطلـق دنیاست وقتی در تـمام عمر            ندیده هیچکس جز لحظۀ سجده فرودش را

خودش را مرکب طفل یتیمی می‌کند مردی            که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را

کسی که حقِّ او را ناجوانمردانه غاصب شد            گناهی کرد و در چشم دو عالم کرد دودش را

چه‌ می‌کردیم اگر این ذکر در دنیای‌مان کم بود؟

جهان بی‌نام زیبای "علی" مثل جهنم بود

اگر حتی بیـفـتـد در زوایای جـهـان آتش            نمی‌سوزم که از عشق علی دارم به جان آتش

به آتش می‌کشم خود را و از خود می‌زنم بیرون            که دنیـای تعـلـق را بـسـوزاند همان آتش

خودش عمری‌ست که در شعله‌های کینه می‌سوزد            کسی که آرزو دارد بـرای دیگـران آتش

اگر از هرکسی -غیر از علی- دم می‌زدم، بی‌شک            به چشم خویش می‌دیدم که دارم بر زبان آتش

کجا آتش گـلسـتان بقـا می‌شد بر ابـراهیم            اگر حُبِّ علی در دل نمی بودش در آن آتش

همین که ذوالفقارش را به عزم رزم بردارد            می‌اندازد به ضربی در زمین و در زمان آتش

برای دوستانش می‌شود عرش خدا تزئین            برای دشمنانش می‌شود هـفت‌آسمان آتش

ندارد هیچ‌کس غیر از تو این شأن و شجاعت را

قـرائت کـن برای خـلق، آیـات برائت را

بساط غصه را از هر دلی برچیده‌ای مولا            که دنیا شاد شد هربار که خندیده‌ای مولا

زمین درگیر تاریکی مطلق مانده بود اما            تو مثل ماه بر شب‌های آن تابیده‌ای مولا

از آن روزی که در کعبه به دنیا آمدی دیگر            در عـالم قـبلۀ دل‌های ما گـردیده‌ای مولا

تو عین‌الله ناظر بوده‌ای یعنی به چشم دل            خدا را قبل و بعد هر عبادت دیده‌ای مولا

کسی با دست‌خـالی رد نشد از آسـتان تو            که حتی در نماز انگشتری بخشیده‌ای مولا

لباس تـازه پـوشـیدند از لطف تو سائل‌ها            اگرچه خود عبایی کهنه را پوشیده‌ای مولا

چه شب‌ها که دعای خیر کردی آن کسانی را            که عمری بابت رفتارشان رنجیده‌ای مولا

نخواهد دید مانند تو را دیگر، که بعد از این            تو در چشم جهان، خواب خوش نادیده‌ای مولا

جهان و هرچه درآن هست پیش تو اضافی بود

برای تو دو قرص نان، دو رخت کهنه کافی بود

رها کن جسم را یک‌لحظه و جان را تماشا کن            علی را بنگـر و آیات قـرآن را تماشا کن

در اخلاصِ علی، حلمِ علی، راز و نیاز او            صفا بنگر، فُتوّت بین و ایمان را تماشا کن

چو دیدی نعرۀ "هل مِن مبارز؟" می‌زند در جنگ            یلان ساکت و سر در گریبان را تماشا کن

یکی پرسید از پیغمبر خاتم: عبادت چیست؟            علی را دیده و فرمود: ایشان را تماشا کن

کمی از ماجرای دشت ارژن را اگر خواندی            هر آئـینه کـمال بهت سلمان را تماشا کن

برای دیدن پـیـغـمبران دلتـنگ اگر بودی            علی‌جان را، علی‌جان را، علی‌جان را تماشا کن

از آن روزی که فرمودی تو را با مرگ می‌بینیم            برای مرگ ما شوق دوچندان را تماشا کن

برای دیـدن مـولا هـزاران بار می‌مـیریم

اگر هرشب به‌شوق وعدۀ دیدار می‌میریم

نخواهد ماند دیگر شبهه در دین بعد از این نقطه            که بالا می‌رود دست تو تا بالاترین نقطه

به اذن‌الله یاری از تو می‌جوئیم و می‌گوئیم            ایاک نعـبد نـقـطه، ایـاک نـستـعـین نقـطه

نه مانده حرفی از هر علم در نزد تو نامعلوم            نه دور از چشم تو در آسمان و در زمین نقطه

اگر هم خطبۀ بی‌نقطه و هم بی‌الف داری            پُر است این آستینت از الف‌، آن آستین نقطه

تویی آن نقطه‌ای که رفته زیر باءِ بسم‌الله            که اسرار الهی جمع باشد در همین نقطه

فراوان است جای زخم و پینه بر تنت، اما            نداری از ریا یا سجده بر بت در جبین نقطه

تویی اول، تویی آخر، که در محشر سؤالی را            جوابی نیست جز نامِ امیرالمومنین.(نقطه)

می‌آید یک‌نفر مثل تو، از نسل تو، ای مولا            نخواهد شد کم‌و بیش از همه ارکان دین نقطه

می‌آید تا جهان یک‌بار دیگر با علی باشد

شعـار مـردم سـرتـاسـر دنـیـا عـلی باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیرا به دلیل ایراد محتوایی و مغایرت با آیۀ قرآن تغییر داده شد، اذن هر چیزی در عالم با خداوند است و ائمه نیز هر کاری می کنند به اذن خداوند است!!  فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

کجا آتش گـلسـتان بقـا می‌شد بر ابـراهیم            اگر مولا نمی‌فرمود اذنش را بر آن آتش

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و توصف نهج البلاغه

شاعر : عباس شاهزیدی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دارد از جایی بشارت‌های پنهـان می‌دهد            بیـشـتر نهـج البـلاغـه بوی قـرآن می‌دهد

عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم»            هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد


این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست            پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد

چـشم می‌بـنـدم میان بـارش رحـمـانی‌اش            سطر سطر آیه‌هایش بـوی باران می‌دهد

بعد قـرآنـش خـدا با «هـذهِ عَـذبٌ فرات»            جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد

این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی»            تا کـتـاب الله نـاطـق را به انـسان می‌دهد

گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را            دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد

آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش            کار دنـیـای شـما را نیـز سـامـان می‌دهد

مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما            او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد

مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی            منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد

جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ست            این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

وقـتی که آمدی همه عـالـم صفا گرفت            کعـبه به وجد آمد و زمـزم صفا گرفت

زیباترین سرود دو عالم عـلی علی‌ست            از این سرود ناب، دو عالم صفا گرفت


در بارشی ز رحمت حق، گلشن جهان            با صد هزار قـطرۀ شـبـنم صفـا گرفت

بـا دیـدن وجــود تـو در عــالـم وجــود            ارواح انـبـیـاء مـعـظـم، صـفـا گـرفـت

گل از گل رسول مکرم شکـفـت و باز            جانـش ز دیـدن تو دمـادم صفـا گـرفت

پـیـچـیـد تا که عـطـر ولایت بـهـار شد

بـا تـو بـهـار رحــمـت پــرودگــار شـد

ای حـجـت خـدای تـوانـا، خـوش آمدی            ای باخبر ز عـلّم الاسـما، خـوش آمدی

از عرش تا به فرش، پل نـور بـسته‌ای            خـورشـیـد آسـمـانی دنـیـا، خوش آمدی

دیوار کعبه لب به سخن باز کرد و گفت            ای کـعـبۀ حـقـیـقی دل‌ها، خـوش آمدی

وقتی تو را رسول، چو جان در بغل گرفت            فرمود ای علی عالی اعلا، خوش آمدی

نیـکـو بـود تـو را، اسـدالله خـوانـده‌انـد            ای شیرمرد عرصۀ تقـوا، خوش آمدی

در پای تو فـلک به قـیـام ایستـاده است

جبریل سر به خاک قدومت نهاده است

جبریل تا که قـصد طـواف مطاف کرد            آمد ز آسمـان و به گِـردت طواف کرد

با شـوق دیـدن تو بـر این آسـتـان نـور            با جمعی از فرشتگان خدا ائتلاف کرد

در خـانه‌ای که محرم او هر کسی نبود            مانند تو سه روز چه کس اعتکاف کرد

قدر و شرف گرفت حرم از تو و، خدا            آن خـانه را حـریم امـید و عـفـاف کرد

در زیر ابـر رحـمت یـزدان پـناه یافـت            هرکس که بر ولایت  تو اعتراف کرد

بر پا به اوج بام فلک تا لوای ولایت توست

شـرط قـبـولـی عـمـل مـا ولای تـوست

علم و یقـین، چکـیـده‌ای از باورتو بود            صبـر و امیـد، واژه‌ای از دفـتر تو بود

تفـسـیر محکـمات تو آقا شـنـیدنی است            گـنجـیـنۀ مـعـارف دیـن، بـاور تـو بـود

حج و زکات، چشمه‌ای از فضل و رحمتت            صوم وصلات، جلوه‌ای از مظهر تو بود

گل‌های نور، از تو دمیده است در بهشت            عطـر بهـشـت، از نفـس اطهـر تو بود

مصداق بی بـدیل عـدالـت، مرام توست            عدل و وفا و صدق، که در جوهر تو بود

نوری که هست لامتـنـاهی، تویی علی

مـجـمـوعۀ صفـات الـهی، تـویی عـلـی

مـا را ولایت تـو سـرافـراز کرده است            از خلقـتت، خدا به بشر ناز کرده است

هرجا که شـیعـه گرفـتار غـم شده است            انوار معـجـزات تو اعجـاز کرده است

نام جـمـیـل تو، به روی اهل مـعـرفـت            راهی به سوی عفو خدا باز کرده است

ما را بخوان به سوی نجف کاین دل غریب            بسیار میل و رغـبت پرواز کرده است

مُهری بزن به شعر«وفایی» که باز هم            فصلی دگر به یـاد تو آغـاز کرده است

در روز رسـتـخیـز تـوئی شـافـع هـمـه

چـشم امـیـد ما به تو هـست و فـاطـمـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ ائمه برای پیروان و محبینشان ناز نمی کنند بلکه طبق عبارات زیارت جامعه کبیره « و سجیتکم الکرم  و عادتکم الاحسان » هستند

در روز رسـتـخیـز مکـن نـاز، یا عـلی            ما را ز چـشم خویش مـیـنـداز، یا علی

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حسن شیرزاد نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شکرخدا که دست خدا دستگیر ماست            لایـق‌تـرین خـلـیـفـۀ عـالَـم امیر ماست

گیرم که دیگران همه سویی دگر روند            راه عـلیِ عـالـیِ اعـلا، مـسـیر ماست


راهی‌که می‌رسد به حقیقت، به عاشقی            راهِ امـام مـنـتـخـب بی‌نـظـیـر مـاسـت

خاکیم، خاک مَقـدم پُر فـیض بـوتراب            در این مقام، مهر فروزان حقیر ماست

در فکر چیست آدم کج فهم حق ستیز؟!            روشن‌ترین چراغ هدایت غدیر ماست

خَـنـدق عـلی و بَـدر عـلی و اُحد علی            فـتح الـفـتـوح، کار امـیر دلـیـر ماست

نورش فـروغ روشنِ شب‌های کائنات            یادش شروع رویش گل در کویر ماست

تـا عـالَـمـی بـه نـام عــلـی آشـنـا شـود            نامش مدام ذکر صغـیر و کبیر ماست

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حبیب الله چایچیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

در قــبــلــه‌گــه راز فـرود آمـد مـاه            یــا زادگـــه عــلــی بــود بــیـت‌ الله

از كـثـرت اشـتـیاق، دیوار شكـافت            تا ایـن‌كـه ره وصـال گـردد كـوتـاه


مهمان چو در آغوش حرم جای گرفت            افــكــنــد خــدای پــرده بـر سِـرُ الله

در بـسـته و دیـوار به هـم آمـده بود            جمعی همه خیره گشته بر آن درگاه

از راز و نـیـاز بـنـده و مـعـبـودش            در خـلـوت آن خـانـه نشد كس آگاه

در بـاز نشد گرچه بـسی كـوشـیدند            هر دیده به صد سؤال می‌كرد نگاه

هر جا سـخـن از قـصـۀ بیت‌الله بود            افــتـــاد حـكــایـت حــرم در افــواه

نومید شدند و مات و حیران ماندند            تـا بـاز مـگـر خـدای بـگـشـایـد راه

تا این‌كه به پیش چشم حیرت‌زدگان            دیـوار شـكـافـت بـار دیـگـر نـاگــاه

از بـیـت خــدا بـــرون یــد الله آمــد            لا حـــولَ و لا قـــوةَ إلّا بـــالـــلـــه

شد حبس نفس‌ها چو جـمالـش دیدند            تـا آیــنــه گَـرد غــم نـگــیـرد از آه

بــا بـنـتِ اســد خــود اســد الله آمــد            از بـیـت اَحَـد مـهـر درآمـد بـا مــاه

بـوسـنـد خــلایـق حـجـر الاسـود را            چون یاد كنند از آن خط و خال سیاه

خامـوش حـسانا كه مـقـام است بلند            ترسـم بـود این گـفـتـه كـوتـاه گـنـاه

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

روز و شب بر لب خود آیۀ لبخندی داشت            در فـراوانی غم‌ها دل خرسندی داشت

عـرش از روز ازل خـانۀ او بود ولی            در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت


از دَرِ قلعه بپرسید، خودش خواهد گفت            فاتح قـلعه چه بازوی تنـومـندی داشت

شرط توحیدِ حقیقی‌ست ارادت به علی            هر که شد بندۀ مولا چه خداوندی داشت

مادرم در شُرُف مرگ فقط گفت: علی            پدرم موقع مُردن به لبـش پـندی داشت

که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش            پـسـرم! طالـبِ فـرزنـد ابـوطالـب باش

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : قصیده

سه روز بود، که در مکّه بی‌قراری بود            نگـاه کـعـبه، پُر از چـشم‌انتظاری بود

سه روز؛ صبح شد و، سایبان «حِجر و حَجَر»            سحـابِ رحـمـت و ابرِ امـیدواری بود


به احـتـرام شـکـوفـایـی گـل تــوحـیــد            سه روز؛ کار حرم عشق و رازداری بود

زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل»            در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود

پس از سه روز؛ از آن روی ماه پرده گرفت            حرم که محـرم اسـرار کـردگاری بود

صفای آینه از چشم «مَروه» می‌تابـید            شمیم عاطفه از، «مُستَجار» جاری بود

زمین به مقدم مـولـود کعـبه، می‌نازید            هوا هوای بهـشـتی، زمان بهـاری بود

فـرشـتـگـان خـدا، در مـقـام ابـراهــیـم            سرودشان، غزل عشق و بی‌قراری بود

سحـر به زمـزم توحـیـد، آبرو بخـشید            علی، که زمزمۀ چشمه در صحاری بود

قسم به وحی و نبوّت که در کنار نـبی            عـلی تمـام وجودش، وفـا و یـاری بود

نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری            عـلی که جـلـوۀ آیـات جـان‌نـثاری بود

چگونه نخل عدالـت نمی‌نشست به بار            که اشک چشم عـلی، گرم آبـیاری بود

امیـر ظـلـم‌سـتـیـز، افـسـر یـتـیـم‌نـواز!            یـگــانـه آیـنـۀ عـدل و اسـتـواری بـود

همین نه مکّه از او عطر ارغوانی یافت            مدیـنـه، از نَـفَـس او بنـفـشـه‌کاری بود

علی، تجسّم اخلاص و صبر بود و امید            عـلـی، تـبـلـور ایـمـان و پـایداری بود

عــلـی، بـه واژۀ آزادگـی تـَــقـدّس داد            عـلی، تـجـلّی ایـثـار و بـردبـاری بـود

جهان کوچک ما حیف درنیافت که او            پُر از کرامت فضل و بزرگواری بود!؟

قـسم به کـعـبه که سجّـادۀ گـل‌افـشانش            زِ خـون جـبهـۀ او بـاغ رستگاری بود

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

دست خـدا و نفـْسِ پـیـمبر فقط علی‌ست            شمشیر و شیرِ خالـقِ اکبر فقط علی‌ست

بعد از نـبـی به امـر خـداونـد ذوالجـلال            ما را امام و هادی و رهبر فقط علی‌ست


دست خـدا که با سر انگـشـت خـویـشتن            خورشید را نمـود مـسخـر فقط علی‌ست

بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند            اعلان کـنید فـاتـح خـیـبر فـقط علی‌ست

این نـام را مـبـاد به دیـگـر کـسان دهند            این حق حیدر است که حیدر فقط علی‌ست

مردی که جان به دست، شب لیلة المبیت            جای رسول خفت به بستر فقط علی‌ست

ای تـشـنـگـان حـشـر به حـق خـدا قـسم            باور کـنـید سـاقـی کـوثـر فقـط علی‌ست

مردی که در مهاجر و انصار از نخست            گردیـد با رسـول بـرادر فـقـط عـلی‌ست

دیـوار کـعـبه سـیـنـه گـشود از برای او            مولود بیت حـضرت داور فقط علی‌ست

نوزاد بیت و صاحـب بیت و امـیر بیت            مهمان بیت هـمـره مـادر فـقـط علی‌ست

آن شـیـر کـبـریـا کـه در ایــام کــودکـی            از هم دریـد پـیـکـر اژدر فقط عـلی‌ست

روز احــد بـه رغــم تــمــام فــراریــان            یاری که گشت دور پیمبر فقط علی‌ست

از مــنـبــر رســول خــدا آیــد ایـن نــدا            بعد از رسول، صاحب منبر فقط علی‌ست

کس را چه زهره تا که شود کفو فاطمه            آن کس که شد به فاطمه شوهر فقط علی‌ست

ممدوح «انّما» که خـدا گـفـته در کـتاب            گفـتـیم و گـفـته‌اند مکـرر؛ فقط علی‌ست

در روز حـشــر پـیـشـروِ خــتــم انـبـیــا            صاحب علَم به عرصۀ محشر فقط علی‌ست

شاهی که رَخت کهنه به تن کرد و رَخت نو            با دست خویش داد به قنبر فقط علی‌ست

دست خـدا که یک‌تـنه در عـرصۀ نـبرد            بگرفت سر ز عمر دلاور فقط علی‌ست

در فتح بدر و خـیبر و در خـندق و احد            بالله قـسـم امـیـر مظـفـّر فـقـط عـلی‌ست

آن بت‌شـکـن که در حـرم خاص کـبریا            بگذاشت پا به دوش پیمبر فقط علی‌ست

« اِلّا عــلـی» نــدای خـدا بــود در اُحـد            ممـدوح این نـدای منـور فـقـط علی‌ست

فرمود مصطفی که منم شهر علم و بس            این شهر علم را که منم، "در" فقط علی‌ست

آن کـو به کـودکی به رسـول خـدا مـدام            بوده انیس و مونس و یاور فقط علی‌ست

گو صد خـلیفه بعد پیـمبر فقـط علی‌ست            آن را که حق نموده مقرر فقط علی‌ست

«میثم» امیر خلـق و رفـیقِ فـقـیرِ شهر            در عـالـم وجـود سـراسـر فقط علی‌ست

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌زنم می، می‌کشم هو ساقی کوثر علی            می‌شود روز جزا با عشق تو محشر علی

ابـروی تو قـاب او ادنای پیـغـمـبر علی            حُبِّ تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی


من کـیـم خـاک قـدوم میـثم و قـنبر علی

یک نخ از هر وصلۀ نعلین تو حبل المتین            رازدار رازهـای چـاه تـو روح الامـیـن

در امان می‌ماند از کید همه این سرزمین            یا امـیـن الله فی ارضه امـیـرالـمـؤمـنین

سایـۀ تو هست حتماً بر سر رهبر علی

یک لغت از حرف تو دارد دوصد معجم فقط            همچو اقـیانـوسی و پیش تو دریا نم فقط

از تـمام دشـمنان سر می‌زنی از دم فقط            می‌شـنـاسم من تو را تنها یل عـالـم فقـط

می‌شـنـاسندت یـهـودی‌ها؛ یل خیبر علی

جلـوۀ دست خـدا در غـزوۀ خـندق تویی            در تـمـام آفـرینـش خـالص مـطلق توئی

ای صراط المستـقیم ما فقط برحق تویی            می‌شود آنکس که روح ما به او ملحق تویی

می‌کشد سوی نجف، دائم دل ما پر علی

بر سر مهمانی‌ات هرشب چه قیل و قالی است            نان و خرمایی که از دست تو باشد عالی است

یا من ارجوه لکل خیر، دستم خالی است            گوشه‌گـیری من بیچاره از بی‌بالی است

تو کرم کردی و شد حال دلم بهـتر علی

ابـرم و بـاران نـثـار این محاسن می‌کنم            گریه بر یک غربت بی‌حد و ممکن می‌کنم

روضه‌ای نذر شما از صدق باطن می‌کنم            ناخـودآگاه است اینکه یاد محسن می‌کنم

می‌شود هربار حرفی از علی‌اصغر علی

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : عباس شهری نوع شعر : مدح وزن شعر : متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن قالب شعر : غزل

به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی            طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی

چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن            به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی


ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم             سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی

بـشناخـتم خـدا را چو شـنـاخـتم عـلی را             به خدا نبرده‌ای پی اگر از عـلی جدایی

علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق             تو جـمال کـبریـایی تو حـقـیقـت خدایی

نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن             تو که یار دردمندی تو که یار بیـنوایی

همه عمر همچو "شهری" طلب مدد از او کن            که به جز علی نباشد به جهان گره‌گشایی

: امتیاز

تحریفی بودن ولادت حضرت علی اصغر در دهم ماه رجب

شاعر : نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : 0

متأسفانه چند سالی است در بدعتی تازه و کاملا تحریفی به استناد یک خواب تخیلی و نادرست روز دهم ماه رجب را سالروز ولادت حضرت علی اصغر اعلام می کنند از آنجائیکه اصلی ترین رسالت این سایت مقابله با تحریفات و بدعت ها می باشد از بارگذاری اشعار در این خصوص معذوریم

جهت کسب مستندات تحریفی بودن این تاریخ به قسمت روایات تاریخی مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید


: امتیاز

مدح و ولادت حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یک عمر ناز یـار کـشیدن به ما رسید            تا کـوچـۀ نـگـار دویـدن بـه مـا رسـید

از دستِ غِیر نان نچشیدن به ما رسید            این فقـر را به نقـد خریدن به ما رسید


عمری‌ست زیرِ دِین تو مشغـول‌ذِّمه‌ایم

مـا مـسـتـمـنـد کـویِ جــوادُ الاَئِـمـه‌ایـم

آئـیــنـه‌دارِ نــورِ خــداونـدگــارِ عـشـق            طـوبـای سـرو قـامتِ بـاغِ دیـارِ عـشق

روشـن‌تـرین ستـارۀ دنـبـالـه‌دارِ عـشق            ای سـومـین محـمـدِ ایل و تـبار عـشق

امــواج را بـه سـیـنـۀ دریـا گـذاشـتــی

پـیـغـمـبـرانـه پـای بـه دنـیـا گـذاشـتـی

در عمق شب چراغِ به شکلِ قمر تویی            خـورشـیدِ کـائـنـاتِ بـدونِ سحـر تویی

آن تحـفه‌ای که داده خدایت خـبر تویی            پـنجـاه سال حـاصل صـبـر پـدر تـویی

یوسـف‌تـرین مسافـر یعـقـوب ما سلام

بـانـیِ خـنـده‌هــای امــامِ رضــا ســلام

از شعـله‌های شـمعِ شـبت دود می‌رسد            از چشمه‌های چـشم ترت رود می‌رسد

از دخل کسب و کار غمت سود می‌رسد            از سـفـره‌هـای خـانۀ تو جـود می‌رسد

ظرف گرسنگان جهان در مسیر توست

حاتم یکی ز خیل هزاران فـقیر توست

سائل شدن تـفـاخـر ایل و تـبـار ماست            اصلاً همین گداییِ تو کسب و کار ماست

گرد و غبار طوس بر این کوله‌بار ماست            ما اهل مشهـدیم، خـراسان دیار ماست

هرکس که سر به پنجـره‌فـولاد می‌زند

از هـجـر کـاظـمـیـن تو فـریـاد می‌زند

نقّـاره می‌زنـند؛ صدای فـرشـته‌هـاست            آن نفخِ صورِ صبح‌ِ قیامت همین صداست

پای عـلـیـلِ سـائـل تو در پیِ شـفـاست            بـاب الـجـواد؛ بـابِ مـُرادِ دلِ گـداسـت

یک‌ گوشه‌چشم از نظرت را به من ببخش

اذن زیـارت پـدرت را به من بـبـخـش

تـا بــی‌گُـدار پــا بــه رکــاب بــلا زدم            در منـجـلاب معـصیـتم دست و پا زدم

هرگـاه عـمـه جـانِ شـمـا را صدا زدم            انـگـار پـشـتِ پا به همه غـصه‌ها زدم

آقا! اگر به عـشـق تـو گـرمِ تـلاطـمـیم

تحت دعـای حضرت معـصومۀ قـمـیم

شـکـر خـدا کـه بـال زدم در دیــار تـو            جـبـریـل می‌شـوم بـرسـم تـا مـزار تـو

تــمّـارگـونـه سـر بـگـذارم بـه دار تـو            ایـل و تــبـار مـن بـه فــدای تـبــار تـو

گاهی شـهـید خـواهر و گاهی برادریم

بیـمـارهای نـذریِ مـوسی بن جعـفریم

آقـا! مـرا ز جـمع فـقـیـران خود مران            من را هـمان گـدای قـدیـمی خود بدان

گـرد گـنـاه را بـده از شــانـه‌ام تـکــان            تو روضه‌خوان فاطمه‌ای، روضه‌ای بخوان

خـیـلی به حـال مـیـخ کـج در گریستی

آنـقـدر پـای پـهـلـوی مـادر گـریـستی!

بـگـذار ابــتـدای بـهــاران بـخـوانـمـت            بر دشت خشک، لذت باران بخوانمت

گر قصد کرده‌ام که به جان، جان بخوانمت            باید عـلـیِ اکـبـرِ سـلـطـان بـخـوانـمت

صحن شریفِ طوس همان کربلای ماست

پائـینِ پـای مـضجعِ بابات جای ماست

شـکـر خـدا پـدر به غـمـت آشـنـا نـشـد            خیره به طرز رفـتنت از خـیمه‌ها نشد

سر نیـزه‌ای به روی تنت جا به‌جا نشد            حلق‌ت به زورِ لُجّـۀخـون بی‌صدا نشد

هِی سعی می‌کـند بـشود جمع پیکـرش

آه از دل حـسـیـن سـر نـعـشِ اکـبـرش

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خـیـلی به حـال مـیـخ کـج در گریستی            آنـقـدر پـای پـهـلـوی مـادر گـریـستی!

مدح و ولادت حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : محمد بختیاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسمط

دلگـیرتر از سیـنۀ تنگـم قـفـسی نیست            در خانـۀ تنهـایی من، هم‌نـفـسی نیست

تنهاتر از این بی‌كسِ دل‌مرده كسی نیست            من یكـسره فریادم و فریاد رسی نیست


در حـسرت آغـاز بـهـار است كـویـرم

جان همۀ شهر به گیسوی تو بسته‌ست            نان همه بر همت بـازوی تو بسته‌ست

بند دل عـیسی به دم هوی تو بسته‌ست            طاقی‌ست دل ما كه به ابروی تو بسته‌ست

با دست تو ورز آمد از آغـاز، خـمیرم

روشـن شــده بـا آمــدنـت دیــدۀ بــابــا            لـبـخـنـد تو شـد سـاحـل آرامـش دریــا

شد بـسـته درِ تـهـمت بی‌پـایـه و بی‌جـا            مبهوت شد از ذرّه‌ای از عـلم تو یحیی

گـفـتی كه من از طـایـفـۀ عـلم غـدیـرم

حرف از علی و آینه‌ها شد، چه به‌جا شد            دستم پُـر بـارانِ دعـا شد، چه به‌جا شد

غم، پشت سرم آبله‌پا شد، چه به‌جا شد            این شعر فقط صرف خدا شد، چه به‌جا شد

از شعلۀ این راز، گُل انداخت ضمیرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا امام رضا علیه السلام به واسطه علم امامت و خزان علم الهی بودنش نه نگران بودند و نه غمگین و می دانستند در موعد مقرر جانشین برحقش و نهمین وصی پیامبر به دنیا خواهد آمد

بـا آمـدنـت خــتـم شـده غــصــۀ بــابــا            لـبـخـنـد تو شـد سـاحـل آرامـش دریــا

مدح و منقبت حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در اين حريم، هيچ‌كسی بی‌مراد نيست            بازار اهل معـرفت اینجا کساد نیست

همواره بی‌حـساب فقـط لطف می‌كـند            بيهـوده نام او كه امامِ "جواد " نيست


ديـدم كه در تـمامی حاجـت‌گـرفـته‌ها            فـرقی ميان مجـتهـد و بی‌سواد نيست

پـرسـيـدم از حـوائج و بـين جـواب‌ها            حتی يكی‌ش، "حاجت ما را نداد"، نيست

نـامـی بـرای درب ورودی مـرقـدش            درخورتر از ورودی "باب المراد" نيست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

خـبر آمد نـشـود دست گـدا رد امشب            دیدنی گـشته کـرمخـانۀ مشهـد امشب

ابتران را روی لب نالۀ ممـتـد امشب            کـوثـری آمـده بـا نـام مـحـمـد امـشب


بـاز هـم نـغـمـه لـب آیـۀ اعـطـیـنا شد

صـلـواتـی بـفـرسـتـیـد رضـا بابا شـد

آن که باشد ز هـمه با بـرکـت‌تـر آمـد            یـادگــار خـلـف مــوسـی جـعـفـر آمـد

آنکه او را به جهـان نیست برابر آمد            یک رضاجان دگـر، قـنـد مکـرر آمد

مژده وصل به کنعانِ فراق آمده است

حضرت ضامن آهوی عراق آمده است

آمـده بــاب مــراد هـمـه دنــیـا بـشـود            آمـده تـا هــمـۀ زنــدگـی مــا بــشــود

آمده یـک نـفــره لـشـکـر بـابـا بـشـود            آمـده مـنـتـقـم حـضـرت زهـرا بـشود

چون حسن بر همۀ فاطمیون سالار است

از فلانی و فلانی چه قدَر بیزار است

به کـریمان جهـان داد کرم یـاد، جواد            غالبا بیـشتر از خواهـش ما داد جواد

رمز هر معجـزۀ پنجـره فـولاد، جواد            خـانه آبـاد کـنـد، خـانـه‌اش آبـاد جواد

می‌دهد مثل رضا حـاجت ما، نشـنیده

" گوش این طایفـه آواز گـدا نشـنیده"

حضرت بنـده‌نـواز، ای کـرم رویایی            شرف الشمس جـوانانِ بنی الـزهرایی

از طـفـولـیت خـود نـه، ز ازل آقـایی            حرز دادی به عدویت، چه دل دریایی

تو چه کردی که به تو دشمنت ایمان دارد

این شـفـاخانه برای همه درمـان دارد

حضرت عشق مگر لطف تو پایان دارد؟            با شما نا شـدنی‌ها هـمه امـکـان دارد

خـانـه‌ات ثـانـیه به ثـانیه مهـمان دارد            کاظمینت چه قـدَر بوی خراسان دارد

رو به تو کرد بیابان و گلستان برگشت

مور آمد در این خانه، سلیمان برگشت

دم به دم از تو رسیده است به این دنیا فیض            قطره با فیض نگاهت شده یک دریا فیض

تا ابد گشته ز عـمر کم تو معنا فـیض            لب به گهواره گشا تا ببرد عیسی فیض

آمدی تا که کـنـی راه عـلـی را کـامل

شد ز تـیغ دو دم نطقِ تو رسوا باطل

ای امید همه، دریای کـرامت، الغوث            قمر شمسِ شموس آه ز ظلمت، الغوث

گم شدم، ای پدر هـادی امت، الغـوث            کی رسد پی سحر این شب غیبت، الغوث

غــم گـرفـتـه هـمـه آبــادی مـا را آقـا

بـرســان جـمــعــۀ آزادی مــا را آقــا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آن‌که «کم»ش را نیمه‌شب آورد، دادت            دارد زیـادش مـی‌کـنـد لـطـف زیـادت

آقا منم... آن رختْ‌پاره... پا برهنه...            آن شب، شب‌جمعه مرا که هست یادت!


تـو کـیـسـتـی؟ تـو از کـریـمـان بـلادم            مـن کـیـسـتـم؟ مـن از گـدایـان بـلادت

من از در این خـانـه‌ات جـایی نرفـتـم            پس رو مگردان از گـدای خـانه‌زادت

آن کـه مـرا حـالا مـُریـد تـو نــوشـتـه            حتماً تو را هم می‌نویسد «یا مراد»ت

تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را            نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت

تو هر کجا پا می‌نهی هر صبح خورشید            عـرض ارادت مـی‌کـنـد بر بـامـدادت

بـابـای تـو با دیـدن تو گـریـه می‌کـرد            با گـریه لطـف دیگـری دارد عـبـادت

آباء و اجـدادت همه یک یک جـوادند            پس می‌نویـسیـمت جـواد بن الجـوادت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

آنـان کـه پـی کـاســبـی رزق حـلالـنـد            تا روز قـیـامـت دَرِ این خـانـه وبـالـند

باید که سر سجده به این خاک بمـالـند            - این‌ها- همه سرچشمۀ آن آب زلالـند


ما را که سلوک علی و آل مرام است

رزقی بجز از سفرۀ ارباب حرام است

ای منـتـظـران مـقـدم مـوعـود مبارک            در مجلستان عطر خوش عود مبارک

میلاد کرم، لطف و عطا، جود مبارک            از بس‌که شد این فاطمه مولود مبارک

ازدست علی هر چـه گـدا تـاج گرفـتند

در عرش ملائک همه معراج گرفـتند

عالم همه پست و پسر فاطـمه بالاست            یک عمر شدم نوکرش، آنقدر که آقاست

از نسل علیّ و نوۀ حضرت موساست            مولام رضـا، او عـلیِ اکـبرِ مـولاست

اســفـنـد بــپـاشـیــد سـر آتـش ایــمــان

او آمده تا کـور کـنـد چـشـم حـسـودان

روئـیـد زِ لب‌های علی اکـبری‌اش گل            چـیـدنـد مـلاک زِ رخ دلـبـری‌اش گـل

از لعـل مـنـاجـاتیِ پـیـغـمـبری‌اش گـل            از سمت پدر گل، نسب مادری‌اش گل

به به! چه گلی آمده در خاطر این باغ

قـنـداقـۀ گـلـپـوش شـده قـبـلـۀ عـشــاق

او عبد خدا بود، در این باره سخن گفت            " لاحول و لا" خواند و به گهواره سخن گفت

پر نور شد آن خانه چو مه پاره سخن گفت            با هر دل بـیـچـارۀ آواره سـخـن گفت:

" تنهـا نه به هر مفـلس در بـند جوادم

حـتـی به امــامــان خــداونـد جــوادم"

خـوب است زِ قـنداقۀ او توشه بگیریم            از مـزرعۀ صورت او خـوشه بگیریم

فیض حرم صاحب شـش‌گوشه بگیریم            روی قـدمـش سر بگـذاریم و بـمـیـریم

چون مرگ به روی قدمش عین حیات است

او منبع جود است و دَلیلُ البرکات است

وَاللهِ بـنـی فـاطـمـه سـرمــایـۀ دیـنــنـد            هم سایه حـق‌نـد وَ هـم سـایـه‌نـشـیـنـنـد

فردوس خـدایـند و بهـشـتـند و بـریـنند            ما رعـیت و ایـنان همه ارباب تریـنند

این‌ها سر شـاخـه رطـب کـال نـدارنـد

اولاد عـلی، طفـل و کـهـنـسال نـدارند

او کودک ارباب ولی شیخُ الائمه است            دشمن شده از جامِ میِ معرفتش مست

خوردند بزرگان همه در بحث به بن بست            پیش پسر شاه خـراسـان شـده‌اند پـست

در محضر او اوج نشیـنان همه پستند

محکوم به درماندگی و عجز و شکستند

در وادی دل وجه خـدا کیست بجز او            دروازه و مـفـتاح دعـا کـیست بجز او

ابن الکرم و ابن سخـا کـیست بجـز او            ابن عـلی و ابن رضا کـیـست بجـز او

او ابن علی، ابن علی، ابن علی‌هاست

آری نهمین معجزۀ حضرت زهراست

او کـارگـشـای گـره روز مـعـاد اسـت            سرچشمۀ جود است و جواد است و جواد است

بر سـفـرۀ او رزق خـداداد زیـاد است            از آمدن ابن رضا، فـاطـمـه شاد است

ما سـایـه‌نـشـیـن کــرم ابـن رضــائـیـم

مـشـتـاق طـواف حـرم ابـن رضـائـیـم

بـایـد که بـسـازیم دوبـاره حـرمـش را            بر عرش رسـانـیم شـکـوه علـمـش را

چون لشگری از شمع بسوزیم غمش را            در روضه بـمـیـرم غـمِ سنّ کـمش را

مـدّاح فـلـک در غــم او زمـزمه دارد

او ارثـیـۀ عــمـر کـم از فـاطـمـه دارد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : یاسر رستگار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای شهریار مملکت بذل و فضل و جود            از ما به آسـتان تو جانـا دو صد درود

تـو شـعـر جـاودانـه جـود و کـرامـتـی            من با کـدام واژه تــوانـم تـو را سرود


سر تا به پا عـنـایـتی و پا به سر کـرم            صدها چو حاتمند به پیش تو در سجود

ای آســمـــان آبـی اقــلـــیــم ارتــضــا            وی زیـنـت و فـروغ ده گـنـبـد کــبـود

هستی جواد و جمله کـریمان روزگار            باشند قـطره‌ای و تو هستی مثـال رود

تو برتر از خـیالی و مافـوق فهم خلـق            باید که وصف حسن ترا از خدا شنود

در بخشش و عطا و سخاوت یگانه‌ای            آری وجـود جـود ز جود تو شد وجود

این بس به شأن تو که جـواد الائمه‌ای            با تو خدا به خلق در مرحـمت گـشـود

مهر و ولای حضرتت اندر قیام حشر            بـاشـد کـلـیـد بـاب بـهـشـت حـق ودود

صد شکر حی لم یزلی را که در جهان            مهر و محبتت شده ما را چو تار و پود

زاهـد اگر خـیـال بـهـشـت بـرین کـنـد            یاسر هوای کوی تو دارد به صد درود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت جواد الائمه علیه‌السلام

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : ترجیع بند

از هر چه به غیر او گـسـستم            دل را به کسی جز او نبـسـتم

من عـاشـق و بـی‌قــرارم امـا            عاشـق‌تر از این کنم که هستم


آهــســتــه کـنــار کـفـشـداری            یک گوشه برای خود نشـسـتم

خود را که دچار خویش دیدم            در آیــنــۀ حــرم شــکــســتــم

بر دفـتـر من نـشـسـت بـیـتـی            بـیـتی که دوبـاره کرد مـسـتـم

تـا ذکــر لـبــم جـــواد بــاشــد

رزق حـــرمــم زیــاد بــاشــد

حرف دل عشق یک کلام است            بر لب صلوات من سلام است

در گوشۀ چشم اشک شوق است            موسـیـقیِ گـریه بی‌کلام است

تـوصیـف جـواد را چه گـویم            ایشان رضوی‌ترین امام است

لطف و کرم و سخا و جودش            لا ینقـطع و علی الـدوام است

دردانـۀ شـاه طــوس خــنـدیـد            برخیز و بیا که بار عام است

تـا ذکــر لـبــم جـــواد بــاشــد

رزق حـــرمــم زیــاد بــاشــد

خــورشــیــد سـر قــرار آمــد            آرامـــش قـــلـــب یـــار آمـــد

امشب خبری‌ست در خراسان            نـــقــاره بـــزن بــهـــار آمـــد

سـلـطـان سـریــر ارتـضـا را            آئـــیـــنـــۀ بــی غــبـــار آمــد

در صحن حـرم دوباره باران            بــا آتــش دل کـــنــــار آمــــد

گــفــتــم بــبــرم دلِ رضـا را            طـبــع غــزلــم بــه کــار آمـد

تـا ذکــر لـبــم جـــواد بــاشــد

رزق حـــرمــم زیــاد بــاشــد

صحرای نگاه من کویری‌ست            دسـتان دلم پر از فـقـیری‌ست

آهـــوی اســـیـــر آســـتـــانــم            آزادی من در این اسیری‌ست

کــار دل مــا فــقــط گــدایــی            کار تو همیشه دستگـیری‌ست

دل را برسـان به کـاظـمـیـنت            بی‌تاب دیار توست دیری‌ست

عـشـق تـو خـلاصـۀ جــوانـی            آرامـشِ روزگـار پـیـری‌سـت

تـا ذکــر لـبــم جـــواد بــاشــد

رزق حـــرمــم زیــاد بــاشــد

: امتیاز

مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام در شب لیلة الرغائب

شاعر : صادق میرصالحیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : غزل

غـم کـهـنـۀ در گـلـویـم حــسـیـن اسـت            دم و بـازدم، های و هـویم حسین است

اگـر چــشـم مـن آبــروی مـرا ریـخـت            چه غم؟ بعد از این آبرویم حسین است


بـه دنـبـال نـامـی بـه جـز عـشـقـم امــا            سرانجام هر جست‌ وجـویم حسین است

شـب آرزوهـــا شـب جــمـعــه بــاشــد            و کـتـمـان کـنـم آرزویـم حـسـین است؟

بـه سـجــاده گـفـتـم کـه مـایـل بـیـفــتــد            که از این سحر سمت‌وسویم حسین است

سـرآغـاز عـالـم... سـرانـجـام عـالـم...            خـلاصه بخـواهم بگـویـم، حسین است

: امتیاز